بیا و سراغی از من بگیر...
می دانم باید جایی در این نزدیکی ها باشی
بیا که تنهای تنهایم
در حسرت بال کبوتر پیام....
جایی می روم که دیگر به چیزی نیاز ندارم
جایی که عزیزترین همراهم سایه ای است فقط
بادی از میان درختان باغ زوزه می کشد
و گور در یک قدمی است........
اکنون از دنیا و هرچه دروست
چه مانده برایم؟ تنها نان روزانه
و کلام یک نفر،،، انسانی و آشنا
و آواز چکاوک بر فراز سرم..
"آنا آخماتوا"
سروده ی زیبای بانو آنا ..
ممنون که منتشرش کردی
سلام : ممنون از ابراز محبت شما